۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

ما و حزب الله، حزب الله و ما


تماشای تلویزیون پس از مدتها دوری از خانه لذت خودش را دارد. سال 78 است و به آن صورت انتخاب شبکه تلویزیونی مشکل نیست. جوانی «با ریش» را می بینم که با ظاهری دردمند در برابر دوربین ادعا می کند که با دوست خود به صورت اتفاقی در حال گذر از امیرآباد شمالی بوده است که دانشجویان موتور آنها را به زمین زده اند. تصویر موتور سوخته و پس از آن تصویری از وزیر کشور وقت که در حال سخنرانی است و دانشجویان مجال نمی دهند و... دیگر بیش از این چیزی به خاطر نمی آورم...
سال 82 است. می گویند به شباهت به تیر 78 نیست. در حال تماشای توقف خودروها در اتوبان کردستان هستم که جوانکی «با ریش» را می بینم. نه ابتدا برق چیزی نگاه مرا جلب می کند. شمشیر سامورایی در قلب تهران! بی نهایت ترسیده ام. در راه فرار نوجوانی را می بینم که با نهایت شور و شعف از حال و هوای این شب ها می گوید. برادرش می آید گویا! در تاریکی شب اندکی «ریش» بر چهره اش می بینم... سیلی و لگد و بازگشت به خوابگاه چمران و... حمله به پایان رسیده است. تعدادی جوان «ریش دار» می بینم که در پشت سپرهای نیروی انتظامی پناه گرفته اند و دانشجویی که در چنگال آنها اسیر می شود و ...
اینبار باید 85 باشد. تعدادی جوان «با ریش» که باز از قضا در پشت نیروی انتظامی سنگر گرفته اند سنگپرانی و فحاشی را آغاز می کنند... با شنیدن صدای فریاد از خواب بیدار می شود. مردی میانسال با اندکی «ریش» دانشجویی را کشان کشان از کوی به دنبال خود می برد... باز هم شبی دیگر بزم لباس شخصی ها در کوی به پا بوده است...
ظهر 25 خرداد 88. تازه خبردار شده ام که کوی مورد هجوم واقع شده است. ساکنان کوی تایید می کنند...
مرداد 89، الله کرم مهمان «دیروز، امروز، فردا» است. «در سال 78 دانشجویان به هرکسی که ریش داشت حمله می کردند. زنهای چادری را .و.و.و.(حرفش را گویا می خورد). و یک بار دیگر این اتفاقات افتاد. خرداد 88!... دوباره بانک ها را آتش زدند....و از همه مهمتر سطل آشغال ها! حالا چرا سطل آشغال؟ آخه چه فایده ای داره؟ این نشون دهنده خشونت حرکتشون بود...»
مرداد 89، من در حال تماشای الله کرم هستم.« در سال 78 حزب اللهی ها با رمز یا زهرا کشتند و کور کردند و به آتش کشیدند. در سال 82 حزب اللهی ها با رمز یا زهرا قمه کشیدند و کتک زدند. در سال 85 حزب اللهی ها با رمز یا زهرا وارد کوی شدند. در سال 88 حزب اللهی ها با رمز...چه بود این رمز لعنتی؟ بارها در ویدئوی منتشر شده از حمله به کوی دانشگاه شنیده ام... یا زهرا نبود گویا... به هرطریق باز هم حمله کردند و سوزاندند و کوی را به خون کشیدند و هر کس به دفاع از خود پرداخت به ناکجا آباد رفت...»
مرداد 89، الله کرم« حزب الله به دنبال خشونت نیست. تعدادی افراد به اسم حزب الله مسبب هستند. اینها همان هستند که در اروپا گروه فشار نامیده می شوند... من برای شما لباس شخصی ها را نام می برم: خبرنگار ایرانی و خارجی و دانشجوی موافق و مخالف و شهروند موافق و مخالف و... ما «تولّی و تبرّی» را که رهبر معظم فرمودند مد نظر داریم.»
مرداد 89، من « هنوز صدای لباس شخصی ای که با بدترین الفاظ ساکنین یک خانه در انتهای امیرآباد را تهدید می کرد به عقوبت فردا در گوشم می پیچد! چه خوب که درختچه های کاج مرا پناه داده بودند... چرا این لباس شخصی های متنوع!!! با کت و شلوار در ساعت 4 صبح؟ دکتر الله کرم اینها از کدام دسته لباس شخصی هستند؟ دانشجوی مخالف؟ خبرنگار خارجی؟ شهروند مخالف؟...»
دکتر! الله کرم عزیز، به هوشت آفرین می گویم که در حالی که با استفاده از الفاظ غلط انداز ذهن جوانان را درگیر می کردی، با اشاره به سینه زنی و حسین و خاک کفش، قشر احساسی مذهبی را به خود نگه داشتی.
اما بیایید با هم رو راست تر باشیم. مشکل من این نیست که چرا شما به علم روز آگاهی ندارید که اکنون در لباس استاد دانشگاه تحصیل کرده در اروپا در برابر من می نشینی و صحبت های پناهیان را در گوشم زمزمه می کنی!
نه!
مشکل من این است که چرا شما حافظ این ملک شده ای و من را دشمن خود می پنداری؟
چرا به زور باید همسفر تو شوم؟ چرا فکرم را مال خود می خواهی؟ چرا تو باید باشی و من نه؟ چرا  تو باید بتوانی بگویی و من نه؟ چرا تو می توانی بزنی و من نه؟ چرا تو می توانی در خیابان برای اعتقاداتت بجنگی و من نه؟
و در نهایت، برادارن مذهبی، ارزشی، معتقد و هر آنچه که خود را می نامید، مشکل ما با اسم شما نیست! مشکل ما با رفتار شماست! منطقی تر باشید، آن خاک به اندازه کافی وسیع هست که هر دو ساکن آن باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گفتند که...