۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

من و پسر فاحشه ام!

عزیزم، 
الان که دارم این نامه را برات می نویسم هنوز هم درگیر این فکرم که باید تو رو به دنیا بیارم یا نه؟ البته نه اینکه فکر کنی که الان توی شکم من هستی و دارم به اینکه سقطت کنم یا نه فکر می کنم. نه من قراره که بابات بشم. پس از همین الان چشمات رو باز کن ببین که کی داره باهات حرف می زنه و چی می خواد بهت بگه.
بعدش هم عزیز دلم یاد بگیر تا وقتی که حرف من تموم نشده خفه خون بگیری و گوش کنی. بعد از اینکه گوش کردی هم اگه درست حرفم رو نفهمیدی به جای اینکه زر زر کنی یا از خودم دوباره بپرس یا بشین با خودت فکر کن. عزیزم خیلی دوست دارم که وقتی بزرگ شدی مثل بابات دهنت رو با جای دیگه اشتباه نگیری که بخوای زرت و زرت بازش کنی و صدا و بوش عالم و آدم رو شاکی کنه.
یه نکته دیگه رو هم که باید اضافه کنم اینه که من دارم قانون جهانی رو زیر پا می ذارم و اگه مملکت در و پیکر داشت من رو به جرم کودک آزاری یا سو استفاده یا هر کوفت دیگه ای می گرفتن و می انداختن کنج زندان. می خوام برای بچه نفهم خودم حرف بالای 18 سال بزنم. پس خفه شو و گوش عزیز دل بابا!
شاید باور نکنی اما فواحش هنرمندترین آدمها در احقاق حق خودشون هستند. به راحتی سر و صدا راه می اندازند و چون از ریخته شدن آبروی بر باد رفته هم ترسی ندارند معمولا موفق میشن. این بلاییه که سر مملکت من داره میاد. 
بابا جان بهت گفتم تا آخر حرفم خفه شو! نه منو هیچکی تو خونه خالی و با خانم نگرفته. حرف من چیزه دیگه است.
ببین بابا، آدمی که بدنش رو می فروشه فاحشه نیست. فاحشه وقتی اسمش فاحشه میشه که روحش رو می فروشه. حالا تو می تونی روحت رو با عمل جنسی بفروشی یا می تونی با دزدی بفروشی یا می تونی با خیانت و جنایت بفروشی و یا اینکه می تونی بشی یه فاحشه سیاسی!
آره بابا جون!
فاحشه سیاسی! فاحشه سیاسی بدترین فاحشگی است. می دونی چرا؟ چون فاحشه سیاسی قدرت داره. چون فاحشه سیاسی هرچی کی بی لباس و وقیح تر باشه ملت براش بیشتر دست می زنند. اصلا راحت بهت بگم. فاحشه سیاسی مقدس ترین فاحشه روی زمینه!
بهت گفتم خفه شو بابا جون! عزیز دلم خفه شو و گرنه دهنت رو می دوزم. قربونت برم.
آخه چرا تا میگم فاحشه سیاسی فکرت میره پیش برلوسکونی و سارکوزی و احمدی نژاد و سید احمد خاتمی و جنتی و علم الهدی؟
نه بابا جون. عزیز دلم. فاحشه سیاسی لازم نیست که حتما اون بابا باشه و هزارتا تریبون دستش باشه. یه قلم کافیه! التبه کاغذ هم می خواد دیگه. خب احمق اینم پرسیدن داره؟ 
چی؟ چرا دارم اینو می گم؟
ببین بابا جون، الان وضع ما اینجور شده که تو جرات نداری حرف بزنی. می دونی چرا؟ چون تعریف حرف زدن عوض شده. اصولا تو وقتی که می خوای چیزی بنویسی یا بگی یه مقدمه داره، یه متن اصلی داره و یه نتیجه گیری. ولی این فواحش سیاسی کار رو به جایی رسوندن که مجبور بشی از مقدمه و اصل بگذری و نتیجه رو بگی. 
اگه خوششون اومد از اون نتیجه که برات کف می زنن. اما وای به روزی که حرفت ارضا کننده اونا نباشه... ای بابا...
بابا جون، خلاصه همه حرفم اینه که مواظب باش که فاحشه نشی. 
اصلا میدونی چرا نمی خوام به دنیا بیایی؟ 
چون می ترسم که فاحشه بشی و شب و روز ملت روح نداشته من رو آباد کنند...
دوست دارم بابا جون.
باش هر گوری که هستی

پ.ن: این نوشته رو می خوام تقدیم کنم به همه کسانی که دیکتاتور ماب به هیچ کس امان حرف زدن نمیدن و فراموش کردن که نمی تونن تا ابد مثل بز گرد و خاک کنند و از زدن یه شاخ کوچولو هم واهمه داشته باشند.

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

علی نگهدارت!

امشب بالاخره فهمیدم که موسی نیل رو با چی باز کرد، عیسی بعد از تولد چه جور حرف زد، محمد چه جور ماه رو دو شقه کرد، مادر علی ابن ابیطالب چه طور از دیوار کعبه داخل شد، مهدی چطور 1300 سال پنهان شده و از همه مهمتر خدا چطور انسان رو آفرید...
شما هم اگر کنجکاو هستید صحبت های سعیدی نماینده سید علی خامنه ای رو درباره تولد ایشون بشنوید. چه بسا همه ناممکن های شما هم ممکن بشن!