۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

شاهدی برای همیشه

باشد که درسی بماند برای تو و هر آن کس که بعد از من بر این خاک پای خواهد گذاشت و سردر هرسوراخی به دنبال حقیقت دنیا بگردد...
من خودم را پیدا کرده ام. روزگاری دیوانه ای بودم که در کوچه پس کوچه های شهرهای یونان می گشتم و همه را عاصی کرده بودم از بودن در این محنت کده و گذشت روزگار تا اینبار در شکل مسیح ظهور کردم و با استعداد خارق العاده ام در گهواره تمام بشریت را به بازی گرفتم و روزی هم دیوانه وار همه موجودات دنیا را دسته بندی کردم تا خدای خود ساخته ام در کتاب عربی را در نگاه همگان موجودی نا موجود جلوه دهم و او هم به تلافی روزی سیبی را بر سرم کوبید اما همان سیب هم مایه رنج او شد و از آدمیان که خسته شدم روزی حیوانی را در آغوش گرفتم و زار زار گریستم تا باورم کند که این جهان هیچی جز هیچ نیست و روزی هم در لباس پیشوای بزرگ خواستم زمین را با خاک ویران کنم و در جامه بمب اتم برسر ژاپنی ها فروافتادم، ملا شدم در گوشه ای از دنیا انقلابی به راه انداختم و....
در آخر خسته از همه چیز در قالب ساده ترین آدم پا بر این زمین گذاشتم تا حالا که کاری از دستم بر نمی آید نظاره گر حماقت شما آدمیان باشم!
می بینم که دیوانه وار دور خانه ای خود ساخته می گردید و در مواقع ترس و امید صلیبی بر سینه خود ترسیم می کنید و گاه دیوانه وار در برابر دیواری ایستاده تکان های آنچنانی می خورید و در معابد عود می سوزانید و در برابر گاو تعظیم می کنید و روح مگس مرده را جویا هستید تا بپرستید و...
به هر حال خرسندم از اینکه اکنون نظاره گری بیش نیستم و در برابر ویرانی های آتی هیچ تقصیری نخواهم داشت...
کاش پس از این در قامت یک بید، یک سنگ یا یک دریاچه یخ زده به میانتان بیایم...
کاش...

۲ نظر:

  1. باشد كه آن شود كه بايد بشود در اين ناكجاآباد.
    ق

    پاسخحذف
  2. ديشب در دستشويي (زيبا ترين جاي عالم) نشسته بودم حشره بسيار بسيار كوچكي را ديدم كه روي سراميك مي رفت.به زور ديده مي شد. شايد همه عمرش از دستشويي كوچك ما بيرون نيايد. و در تعجب عزمت دنيايش غرق شود.
    ق

    پاسخحذف

گفتند که...