۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

دیوانگی

لحظه ای سکوت کن! می شنوی؟ گفتم سکوت کن! با من باش. آرام و بی صدا. سکوت، سکوت، سکوت... حالا فریاد بزن... باورت شد که بهت گفتم ما بیهوده آفریده نشدیم؟ ما فقط آفریده شده بودیم که این سکوت را بشکنیم و خواب را بر خدا حرام کنیم تا اندکی بچشد از آنچه که همسایگان مساجدش می کشند به اسم او...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گفتند که...