۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

باران

امشب در انتظار اولین بارش زمستانی هی دلم را وعده می دهم که ببارد که ببارد و ببرد همه دردها و رنج های بشریت را که ببرد هر آنچه را که باید ببرد که ببارد که ببارد که ببارد... کاش ببارد امشب... اینجا در انتهای هستی من ایستاده ام با کوله بار سفرم که همیشه بر دوش دارم و آماده سفر. باید رفت با بارش باران تا انتهای بودن... کاش ببارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گفتند که...