۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

فحش به مثابه راهکار


در لغت نامه دهخدا برای دشنام این معانی ذکر شده است :«...  در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعنه و بهتان و لعنت . (ناظم الاطباء)...»   و برای کلمه فحش نیز:«  از حد درگذشتن در بدی . || درگذشتن از حد در جواب و ستم کردن در آن . (منتهی الارب ). دشنام . سقط. ناسزا. با دادن یا شنیدن صرف شود. (یادداشت بخط مؤلف ). نافرجام گفتن . (مجمل اللغه)» به عنوان معنی ذکر شده است.  
هنگامی که شروع به نوشتن این مطلب نمودم عنوان «دشنام به مثابه راهکار» را برگزیده بودم اما با دیدن معانی آورده شده در بالا به این نتیجه رسیدم که «فحش» حق مطلب را بهتر ادا خواند کرد. در اصل مبنای این نوشته بر انتقاد از وضعیت نقد در جامعه مجازی ایرانیان است و در همین ابتدای نوشته باید اشاره کنم که این مطلب یک مطلب دانشجویی است که قصد بر حمایت از فرد خاصی ندارد.

آنچه مرا به نوشتن واداشت، انتقادهای همراه با کلمات رکیک نسبت به آن دسته از اصلاح طلبانی است که نظرات خود را درباره انتخابات در پیش روی مجلس بیان کرده بودند. در ابتدا خاتمی سیبل فحاشی های گوناگون شد و سپس مسعود بهنود از این افاضات بهره مند شد و به تبع این افراد کسانی که حمایت خود را ابراز کردند در خور کلماتی بس ناپسند یافته شدند.  به ندرت یافت شدند کسانی همچون عمار ملکی که شجاعت بیان نظر مخالف با بهنود را بدون فحاشی داشتند.(ر.ک: آقای بهنود؛ با تشخيص و توصيه نادرست پزشک چه بايد کرد؟ گویانیوز) به راستی افرادی که این چنین بی محابا بدون نام و نشان به شناخته شده ترین افراد این مملکت توهین می کنند که هستند؟ مطمئنا نه من و نه هیچ کس دیگری نمی تواند پاسخی به این سوال بدهد چه این فحاشان در پشت پرده های نامریی وب خود را پنهان کرده اند و بدون هیچ ابایی آب را به بدترین صورت ممکن آلوده می کنند. آب گل آلودی که ماهی های آن صید جبهه مخالف می شوند.

اما غرض از نوشتن انتقادی بدون توهین است اگر موجب دلخوری این عزیزان نشود! آن زمان که میرحسین موسوی چندباره تاکید بر تشکیل شبکه های اجتماعی کرد همه ما به عضویت فیس بوک و توییتر درآمدیم و وبلاگی ساختیم و عضوی بی نشان از شبکه اجتماعی بی نشان تر شدیم! در صورتی که ابتدا باید شبکه اجتماعی را تعریف می کردیم و نیک می دانستیم که مسلم آنچه میرحسین چشم اسفندیار حکومت دانست به عنوان آگاهی صرفا در خبررسانی اینترنتی خلاصه نمی شد. اگر امروز بهنود شصت درصد از مردم را رای دهنده در انتخابات مجلس می داند، به یقین با اتکا بر همین عدم اطلاع رسانی ما به شهرهای کوچک و روستاها بوده است. هرچند که در پی این نیستم که پیش بینی بهنود را صحیح بدانم اما بدون شک هنوز هم خانواده هایی که تنها رسانه ملی(ضد ملی برازنده تر است) را به تماشا می نشینند، آنهایی که درگیر مشکلات اقتصادی کمرشکن هستند و مناطقی که قومیت های مختلف در رقابت هستند با کوچکترین حربه حکومت به پای صندوق ها خواهند رفت و در آن صورت آن که باید سرزنش شود آنها نیستند که ما هستیم. مایی که نتوانستیم هدف حضور خیابانی مان را به آنها نیز بنمایانیم.  

اما اکنون چه باید کرد؟ این سوالی است که در مقطع فعلی باید جواب داده شود وگرنه سرزنش کردن و افسوس بر اشتباهات گذشته چاره درد ما نخواهد بود. چند روز پیش دوست عزیزم رضا قاضی نوری در مطلبی با اشاره به انتخابات پیش رو، پیشنهادی را نه به عنوان راهکار که برای شروع به بحث برای یافتن راهکار ارایه کرده بود. خود وی پیشنهادش را «راهبرد جرم بحرانی» خوانده بود و بدون شک این «جرم بحرانی» دریچه امیدی بود بر دیوار سیاه فحاشی های دنیای مجازی که هنوز هستند کسانی در این سرزمین که به آنچه می گویند می اندیشند. به هر روی تعیین حداقل هایی برای شرکت در انتخابات به هیچ وجه خیانت به خون شهیدان جنبش سبز و دوران زندان اسیرانمان نیست اگر که این حضور هوشمندانه و بابرنامه باشد. چه خوب که قدرت طلبانی چون کواکبیان و علیخانی سریع خود و ما را از سردرگمی نجات دادند و با تبری جستن از سبزهای میهن حضور خود در انتخابات را تضمین کردند. بیاییم از دایره انصاف خارج نشویم و خاتمی ها را خائن نخوانیم. باید راه برای کسانی که راهکار ارایه می کنند باز باشد و گرنه راه ما به جز بن بست مقصدی نخواهد داشت.

اما دوستانی که به تحریم انتخابات از ابتدا اصرار می ورزند نیز باید که در تنگنا قرار نگیرند و به دور از احساسات دلایل خود را بیان کنند. چه بسا که دلایل آنها منطقی تر باشد. من ابایی ندارم که بگویم با تحریم هر انتخاباتی مخالفم اما با شرکت در انتخابات بدون هیچ پیش شرط هم موافق نیستم. دلیل من هم سرگذشت دموکراسی در کشورهای دیگر است که تنها از طریق مبارزه و اصلاح مستمر میسر شد و نه لزوما از طریق انقلاب. منکر این نیستم که مسیر دموکراسی در بسیاری از کشورها با انقلاب هموار شد اما باید که پس زمینه های آن انقلاب و افرادی که در طول دوران اصلاحات پیش از انقلاب تربیت شدند را نیز خوب ببینیم و درس بگیریم.

در نوشته های آینده سعی خواهم کرد که به مرور روند دستیابی به آزادی در کشور کره بپردازم و امیدوارم که ترجمه ها و نوشته هایم کمکی کوچک باشد به پیشرفت میهنم.

به امید آزادی


یکی پرسید از آن شوریده ایام 
که تو چه دوست داری گفت دشنام 
که هر چیز دگرکه می دهندم 
بجز دشنام منّت می نهندم .
عطار

۱ نظر:

  1. کره؟ منم دوست دارم بیام... تنها مشکلم اینه که حساب بانکی برام باز نمی کنند

    پاسخحذف

گفتند که...