باد می وزد،
چشم هایم چرا دوباره خیس است؟
نه...
این من نیستم...
آسمان ابری، ابرها بارور، دل ها سرد، چشم ها خیس
آه اشکهایم، آه دلم، دلم، دلم...
هیچ در هیچ...
شب از راه رسید، بی رحمانه سرد چون هر شب...
آه...
یکی هستم مثل شما، گیج و سرگشته توی یک گوشه دنیا نقش یک سنگ را بازی می کنم. و همیشه دلم می خواهد کلاغ باشم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
گفتند که...